تابستون پارسال یادته؟

تابستون پارسال یادته؟

یادته از دوست داشتن گفتم؟

یادته چقدر همدیگرو دوست داشتیم؟ (البته الان نه تنها که کم نشده بلکه بیشترم شده)

یادته این قدر از دوست داشتنت گفتم که به گفته خودت یه دوره اوج داشتی؟

یادته برای کنار اومدن با خودت یک هفته خواستی از هم بی خبر باشیم؟

یک هفته ای که برام خیلی سخت گذشت، با اطمینان میشه گفت اندازه یکسال!

یک هفته ای که رفتم باغ و با خودم خلوت و کردم و روزا تو حیاط رو تخت میشستم و خیره به آسمون و درختا نگاه میکردم ولی در فکر تو بودم

 

ساعت ۵ !

ساعت ۵ هر روز تمام فکرم رو روی عشقم متمرکز میکردم و به آسمون نگاه میکردم

میدونستم الان که به عشقم فکر میکنم اون هم حال بهتری نسبت به من نداره و هر دو دلتنگ هم هستیم

چقدر شیرینه که به آسمون نگاه کنی و بدونی هم زمان با تو، اونی که دوسش داری هم داره به آسمون نگاه میکنه و به فکر تو هستش، این آسمون بالای سر هر دو مون هست و خورشید بر هر دو تامون میتابه

 

امروز قرار بود بریم باغ، در آستانه یکسالگی آشناییمون، البته با این که نشد بریم اما همه ی اون دوران جلوی چشمم مرور شد

 

بعد یک هفته اومدی و به من گفتی حس میکنم عشقت نسبت به قبل کمتر شده ولی بهت گفتم  به همه ثابت میکنم که چقدر دوست دارم

 

... و هنوز هم سر قولم هستم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد