متفاوت با همیشه

عاشق شدن یه روزی برای من غیر ممکن بود و ممکن شد 

 

هیچ وقت این روز نمیدیدم که عاشق بشم اما اینو میدونستم که عاشق بشم دیگه عشقمو ول نمیکنم، آدمی نبودم و نیستم که فقط بدنبال زیبایی باشم، زیبایی باطن تو برای من از همه چیز مهم تره 

 

شاید تو جامعه زیبا زیاد باشه اما زیبایی جمال هیچ وقت واسه من ارزش نداشت، 

همیشه دنبال کسی بودم که باطن زیباش رو بپسندم

و با تو آشنا شدم

اگر دنبال زیبایی ظاهر بودم شاید بارها این عشق پایان یافته بود

اگر دنبال زیبایی ظاهر بودم با ندیدنت عشقم کمرنگ می شد

اما من تو رو به خاطر همه محاسنی که داری دوست دارم 

 

من عاشق صداتم، عاشق خندتم، عاشق حرف زدنتم، عاشق نوشته هاتم، عاشق نگاه مهربونتم، عاشق پاکی و صداقتتم، چیزی که در کس دیگه پیدا نمیشه، چیزی که این روزا دخترا ازش بویی نبردم

من عاشق دختر بودنتم، عاشق اخلاق قشنگ دخترونتم 

 

من دوسِت دارم چرا اینو نمیفهمی؟ 

 

تو که بعد یک سال و نیم به من میگی برو و راحت شو، اینو بدون اگه عشقم واقعی نبود خیلی زود تر از اینا بریده بودم

عشق با ندیدن کم نمیشه

حتما نباید هفته ای هشت بار من تو رو ببینم 

 

همین که میدونم یه تکیه گاهی دارم، همین که میدونم یه عشقی دارم، یکیو دارم که منو همون قدر که دوسش دارم میخواد، همین که میدونم واسه یکی مهمم برای من کافیه

عشق یعنی همین... 

 

اگه رابطمون یه دوستی ساده بود ازت دل میکندم، اما من میدونم تو بزرگترین فرصت زندگی من هستی، آدم نباید بزرگترین معجزه زندگیش رو نادیده بگیره 

 

تو میگی حقیقت رو ببین، اما من میگم عشق پاکمون رو ببین

تا حالا به دختر و پسرهای دیگه دقت کردی؟ اصلا عشقی بینشون وجود داشته که یه روزی هم به پایان میرسن؟

اصلا دلیل دوستیشون چی بوده؟ خوشگلی پسره؟ پولداری پسره؟ خوشگلی دختره؟ تا حالا کسی به کسی گفته خوشگل میخندی؟

همه چیز تو واسه من رویاییه

من این صدا خوشگل، این خنده خوشگل کجا بشنوم؟ 

 

تو داری خودتو دست کم میگیری، لیاقت تو خیلی بیشتر از من هاست، من جسارت کردم میگم عاشقتم 

 

خدا کنه روزی که بهت میرسم ارزشتو داشته باشم

نمیدونم منظورت از حقیقت چیه؟

حقیقت اون چیزیه که ما میخوایم

اون چیزی اتفاق میفته که ما میخوایم

سرنوشت خودمون رو خودمون تعیین میکنیم

اگه من و تو هم دیگرو بخوایم، کی میتونه جلومونو بگیره؟

این قدر به خودمون تلقین منفی کردیم، حالا هم که مشکلی نداریم خودمون واسه خودمون مشکل درست میکنیم

 

حالا که در کنار همیم و هم دیگه رو دوست داریم نگران از پایانیم!!!

کدوم پایان؟

باعث پایان یافتن کیه؟ خودمونیم

تا خودمون نخوایم هیچ چیز تموم نمیشه

چرا باید پایان بخوایم؟ ما تازه اول راهیم

هم دیگه رو دوست نداریم؟ که داریم

هم دیگه رو درک نمیکنیم؟ که میکنیم

مشکل تو اینه که از هم دوریم؟ چه بسیار کسایی هستن که هر روز هم دیگرو میبینن و اما فاصله بینشون از زمین تا آسمونه

تنها مشکل ما یا بهتره بگم تنها مشکلی که خودت واسمون درست کردی صبر کمته، دختر یکم صبر داشته باش، روزی میرسه که واسه خودم میشی 

 

به قول یه بزرگی که متاسفانه اسمش رو هم نمیدونم:

این قدر به پایان فکر میکنیم که لذت با هم بودن از دست میدیم

 

این پست، از کل بلاگ متفاوت بود 

 

دوست دارم سری بعد که اینجا سر میزنم ببینم تو نظراتم حرفامو تایید کرده باشی، از خیالات منفی دست کشیده باشی، نوشته هارو خونده باشی و عشق بهت شادابی داده باشه، تا اونجایی که من یادمه تو فقط غم عشق داشتی، به جز زمان هایی که با هم حرف زدیم شده یه لحظه به این فکر کنی یکی به اسم مجتبی عاشقمه و قلبش تاپ تاپ فقط واسه من میزنه؟ شده تا حالا به من فکر کنی و احساس آرامش خاطر بهت دست بده و یه قوّت قلب و شادی درونی بهت دست بده؟ 

 

مجتبی واسه تو شده معنی عشق و از عشق فقط غم عشق به خودت تحمیل کردی

چرا دوست داری به خودت القا کنی عاشق تنهاست؟ چرا فقط به روزی فکر میکنی که من تنهات میذارم؟ خدایی تا حالا شده به روزی فکر کردی که من و تو واسه همیشه برای همیم؟ 

 

هر وقت به یاد من افتادی یا به این فکر کردی که لیاقت منو نداری یا منتظر روز جدایی هستی

یه کم به چیزای خوب فکر کن، مثبت فکر کن، من تمام سعیمو دارم میکنم که اون تفکرات منفی ازت دور کنم

 

دیدم نوشتی که این قدر ها هم که فکر میکنم تو خوب نیستی، اینو خوندم خیلی ناراحت شدم

کی گفته تو خوب نیستی؟ مگه از تو خوب تر هم تو دنیا پیدا میشه؟

همین صداقت و شیرین حرف زدنته که منو دیوونت کرده

شنیدن فحش هم از زبون تو واسه من شیرینه، چون هر چی میگی واسه من قشنگه، هر حرکتی انجام میدی واسه من شیرینه، چون ذاتت خوبه، چون دخمل خوش تربیت منی، چون اخلاقت خوبه

 

منتظرم که سری بعد که واسم پیغام گذاشتی جای اینکه بنویسی اشکم روون شد بگی متنتو خوندم قوّت قلب بهم دست داد و خوشحال شدم و منتظر اون روز هستم و احساس شعف بهم دست داد

البته! البته! اینو خودت هم میدونی که هر قطره اون اشک واسه من یه دنیا ارزش داره، اما اشک رو بذار واسه روزی که هم دیگه رو دیدیم، میشینیم زار زار به حال هم و برای هم گریه میکنیم، باشه توپول؟ :D

 

آخ فدات شم که خیلی وقت بود بهت توپول نگفته بودم و داشتم میمردم توپولک

منم همون مجتبی ام، لیسک :D

فدات بشم دختر مهربون، اینو میدونستی تو از جمله معدود کسایی هستی که باهاش صحبت میکنم واقعا شاد میشم؟ کسی هستی که وسط دعوا هم اگر صداتو بشنوم ناخودآگاه آروم میشم و شروع میکنم به چرت و پرت گفت و خندیدن

 

پس منتظرماااا !!! 

 

منتظرم کامنت گذاشته باشی و گفته باشی که مجتبی با خوندن این پستت خندیدم یا شاد شدم

این بار بنویسی که گریه کردم خودم میاد پلکاتو میدوزم بهم دیگه نتونی گریه کنی، دوست نداری که دستم به خون آلوده بشه؟ :D 

 

یه دفتر بردار، دقیقا عین دفترت که توش خوشگل مینویسی، اما اینبار هر چیز خوب و خوش و خنده داری که از من میبنی توش بنویس، این جوری حال و روزت هم خیلی بهتر میشه

پس ببین! توپول هلو لیمویی خوشمزه 70 کیلویی کاکتوس من! دوست دارم بگی با خوندن این پست تو پوست خودم نمیگنجم و احساس خوب و آرامشی بهم دست داد، دقیقا همون حسی که من وقتی به تو فکر میکنم، به خوبی هات فکر میکنم بهم دست میده، 

 

حتی بعضی موقع ها یادم میاد که میگی باشه آقا مجتبی یوهو یه لبخند تو صورتم میشینه

توپول شیرین بامزه 

 

نمیدونم روزا میای به خونه عشقت سر میزنی یا شبا

هر زمان از شبانه روز که هست برات آروزی ایامی خوشی دارم

 

عاشق و شیدات / مجتبی لیسک!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد