به سراغ تو شبی می آیم می آیم
با دو صد بوسه نو با دو صد راز و نیاز
به سراغ تو شبی می آیم می آیم
با دلی خسته ز درد با غم و غصه زیاد
مثل شبنم که نشیند بر گل
چو حبابی که نشیند بر آب
مثل بارون روی گلبرگ درخت
همچو دیدار تو با من در خواب
به سراغ تو شبی می آیم...
من به دیدار تو باز می آیم می آیم
با نسیمی آروم پر از عطر بهار
من به دیدار تو باز می آیم می آیم
با دلی خسته ز درد
دور از این رنگ و ریا
میدهم دل به دل قصه تو
قصه غصه تنهایی تو
میکشم بار غمای تو به دوش
خسته از دوری و تنهایی تو
به سراغ تو شبی می آیم
به سراغ تو شبی می آیم...
امشب دوست دارم گذری کنم به گذشته و نوشته ای که قبل از متولد شدن بلاگ نوشته بودم و همیشه و همه جا تو گوشی همراهم بود,
چند روزیست بیش از قبل دلم برات تنگ میشه
هر قدر باهات آشنا میشم بیشتر ازت خوشم میاد
هر چقدر با هم سن های خودت مقایست میکنم بیشتر به یگانگیت پی میبرم
باشد که موهبت داشتن تو همیشه با من باشد
در آخر باز هم یادآوری میکنم:
خیلی دوست دارم خانوم نازم
هنوزم هم دیوانه ی صداقتشم ...
هنوز هم کسی به این زیبایی ندیدم, کسی که میتوان گفت سیرتش حتی زیباتر از صورتش هست
روزی که بسیار صادقانه از من خواست هیچ وقت فراموشش نکنم و من هم این عهد رو بستم که هیچ وقت از دستش ندهم
روزی که از خدا خواستم ما را بهم برساند در زمانی که او خودش هم از درگاه خدا این طلب رو داشت
چه زیباست این ارتباط معنوی و چه زیباست این یک دلی, واقعا که راست گفتند که دل به دل راه داره ...
روزی که صادقانه خواستیم همیشه با هم باشیم و قول دادیم که همدیگر را برای همیشه داشته باشیم و عشق را فقط از آغوش هم طلب کنیم
شاید مقدمه ای خوبی بود برای این که به عزیزترین دختر زندگیم روز زن رو تبریک بگم
روز زن رو به دختری که تمام احساساتم هست و خانم خودم هست تبریک میگم
به امید روزی که در کنار هم این روز را جشن بگیریم... آمین
نمیدانم چه روزی این نوشته های من را خواهی خواند و یا اصلا فرصتی بدست خواهد آمد تا دلنوشته های عاشقت را بخوانی... ولی هر چه هست از برای توست... تمام وجودم هدیه به احساسات پاک توست...
امشب, شب میلاد فاطمه زهرا هست و من دلتنگ تو...
روزت مبارگ گلم ...