بخوای نخوای عاشقتم

لیلا جونم نوشته واسم که:

بخوای نخوای عاشقتم
بری نری عشق منی
برو بیات چه دیدنی
بگو مگوت شنیدنی
از حرف آدما پری
گفتی که از من دلخوری
بخوای نخوای مال منی
نگو ازم دل میبری
تو عاشقونه 
یه روز به من سر زدی
با یه بهونه 
به خلوتم اومدی
خدا میدونه از من ندیدی بدی
از بوم خونه حالا چرا پر زدی
خونه ی من تو قلبته
کلیدشم تو دستته
قفلشو واکن نازنین
گوشه نشینی بسته
عشق تو سرنوشتمه
دیدن تو بهشتمه
ترانه هام برای توست
حرفای دست نوشتمه

آخ کمرم

خدا لعنتم کنه

دیگه من غلط بکنم از این کارا بکنم

دیگه من هیچ کار خوب و خیری انجام نمیدم

آخه منو چه به بهشت؟

دیگه کار خیر نمیکنم

یارو مارو صدا کرده بیا ماشینو هل بده

هوا هم که سرد، بدنمون یخ کرده

همون زور اولو که زدم در جا خشک شدم

کمرم گرفت و عین چوب شدم

الانم که دارم مینویسم درد دارم

یه قرص متاکاربامول خوردم شاید بهترم کنه

آخه مگه توپولم بهم نگفت مواظب خودت باش؟

چرا کار خیر کردم؟

من دیگه از این کارا نمیکنم

اصلا" منو چه به خوبی؟

حالا باید جزای کمک به مردم تحمل کنم

توپول میبنی چه الکی الکی کمرم گرفت؟

مصدوم شدم

آخ کمرم!

استایل جدید اما قدیمی

بنابر بر بخشنامه شماره 345/75

و اولتیماتومی که لیلی خانوم به بنده داده بود

موظف بودم که کمتر از 24 ساعت برای ویرایش استایل وبلاگ اقدام کنم

اطاعت امر انجام شد

مجتبی

چهارشنبه 22 آبان 1387 هجری خورشیدی

مصادف با 13 ذی القعده 1429 هجری قمری

و برابر با 12 نوامبر 2008 میلادی

(من برم که حاضر شم برم دانشگاه)