فقط خودت ...

از ته جاده اومدم پای پیاده اومدم
برای دزدیدن تو ساده ی ساده اومدم

عاشقتو آواره کن فقط بهم اشاره کن
غم دل دیوونه ی اسیر ما رو چاره کن

بیا تا شهر دل من فقط خودم فقط خودت
بگو غریبه ها برن فقط خودم و خودت

کسی سراغمون نیاد فقط خودم فقط خودت
هیشکی جدایی رو نخواد فقط فقط خودم و خودت

یه سر به خواب من بزن فقط تویی تو فکر من
بگو برام بگو برام چه رنگیه عاشق شدن

بگو ستاره نباشه که برق چشماتو دارم
برای سر رسیدنت ثانیه ها رو می شمارم

بیا بریم یه جای دور فقط خودم فقط خودت
یه جای پرت و سوت و کور فقط فقط خودم و خودت


روی زمین و آسمون فقط خودم فقط خودت
هیشکی نباشه بینمون فقط فقط خودم و خودت

منو در گیر ِ خودت کن

منو در گیر ِ خودت کن

تا جهانم زیر و رو شه

تا سکوت ِ هر شب ِ من با حجومت روبرو شه…

بی هوا بدون مقصد، سمت توفانِ تو میرم

منو درگیر ِ خودت کن بلکه آرامش بگیرم…

با خیالِ تو هنوزم مثل هر روز و همیشه،

هر شب حافظه ی من پر تصویر ِ تو میشه…

با من قریبه گی نکن… با من که درگیر ِ تو ام،

چشماتو از من بر ندار من مات تصویر ِ تو ام

تو همین جایی همیشه با تو شب شکل ِ یه رویاست

آخرین نقطه ی دنیا تو جهانِ من همینجاست

تو همینجایی و هر روز من به تنهایی دچارم

منو نزدیک خودم کن تا تورو یادم بیارم…

حضرت عشق

حضرت عشق - جهان بخش پازوکی

زائران دست خدا همراهشان من همین اینجا عبادت می کنم
من همین اینجا توی چشمان تو حضرت عشق رو زیارت می کنم

حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست
سرعقل آمده هر بنده که دیوانه توست

دل من اگرکه از عشق نصیبی دارد
حضرت عشق به من لطف عجیبی دارد

بگذارید بگذارید که بیمار بماند این دل
با تب عشق دلم حال غریبی دارد

لحظه میمیرد ومن آخر سر میپوسم
عشق ای ناجی من دست تورا میبوسم

بی وجود تو سعادت نشود حاصل من
تا نفس هست توای عشق بمان دردل من

حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست 
حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست
...