آخی ی ی ی ی ی ...
فداش بشم ...
چقدر امروز خوشحالم
امروز دقیقا بعد ۱۸ روز صدای خانوم تپلی خوشگلمو شنیدم
قربونش برم من که همیشه نازه
عزیزم اومده مسافرت
بهت خوش بگذره عزیز
امروز بهت گفتم که ۱۸ تیر سالروز آشناییمون یادت نره و حس کردم با این که تو جمع دوستان بودی یه لحظه رفتی تو حس؛ همون حس و احساسات خوشگلی که من همیشه میمیرم براش
امروز گفتم که ۱۸ تیر حتما کارت دارم و میخوام این وبلاگ رو به عنوان سورپرایز و هدیه ای هر چند کوچیک بهت تقدیم کنم
۱۸ شبانه روز هر شب از دل نوشتم تا بهت ثابت کنم دوست دارم
همیشه به شادی و گردش
و به قول تپل دوست داشتنی خودم:
یادت نره دوست دارم لیلی جونم...
بر میگردیم به همون یک هفته ی تابستون پارسال
واسه خودم هر روز تو حیاط رو تخت دراز میکشیدم و آسمون نگاه میکردم
صدای پرنده ها میومد... صدای رودخونه ای که همون نزدیکی ها بود میومد
من غرق در تفکر به عشقم فکر میکردم...
تجربه خوبی بود, تازه عاشق شده بودم و حس قشنگی بود و دوست نداشتم از دستش بدم
با بهترین دختر دنیا آشنا شده بودم, کسی که تمام عمر انتظارشو میکشیدم و حالا به دستش آورده بودم
تو مدت اون یک هفته بهترین همدمم موزیک بود
موزیک و کلام های عاشقونه و اون هم از زبان سیاوش قمیشی و حبیب و معین
چند آهنگی بود که هیچ وقت گوش نداده بودم و اگر شنیده بودم به شعر اون دقت نمیکردم
یکی از همین آهنگ ها, مرگ قو و صدای دهل حبیب بود که در یکی از ساعت 5 ها با دقت گوش دادم
اون دو آهنگ چنان بهم چسبید که تا آخر عمر برام خاطره انگیز باقی میمونه
مرگ قو
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در ان گوشه چندان غزل خواند ان شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر انند که این مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد انجا بمیرد
شب مرگ از بیم جان انجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز اغوش دریا بر امد
شبی هم در اغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی اغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
ــــــــــــــــــ
صدای دهل
صدای دهل می یاد
از تو سینه کش کوههای بلند
از جاده هایی که به ده می رسن
این صدا از دهل مردی که
غم عشقی تو دلش زندونیه
سوخته با هر آتیش تازه ای که
روبروش افروخته و ارزونیه
صدای دهل می یاد
حالا وقتی که هوا ابری می شه
قلب عاشقش دوباره می تپه
می یاد انگار یه دست پنهون و
پرده سیاه رو قلبش می کشه
اونوقته که با صدای دهلش
می کشه فریاد دل از تو سینه
می گه عاشقم می سوزم تا ابد
اگه راه و رسم عاشقی اینه
صدای دهل می یاد
تابستون پارسال یادته؟
یادته از دوست داشتن گفتم؟
یادته چقدر همدیگرو دوست داشتیم؟ (البته الان نه تنها که کم نشده بلکه بیشترم شده)
یادته این قدر از دوست داشتنت گفتم که به گفته خودت یه دوره اوج داشتی؟
یادته برای کنار اومدن با خودت یک هفته خواستی از هم بی خبر باشیم؟
یک هفته ای که برام خیلی سخت گذشت، با اطمینان میشه گفت اندازه یکسال!
یک هفته ای که رفتم باغ و با خودم خلوت و کردم و روزا تو حیاط رو تخت میشستم و خیره به آسمون و درختا نگاه میکردم ولی در فکر تو بودم
ساعت ۵ !
ساعت ۵ هر روز تمام فکرم رو روی عشقم متمرکز میکردم و به آسمون نگاه میکردم
میدونستم الان که به عشقم فکر میکنم اون هم حال بهتری نسبت به من نداره و هر دو دلتنگ هم هستیم
چقدر شیرینه که به آسمون نگاه کنی و بدونی هم زمان با تو، اونی که دوسش داری هم داره به آسمون نگاه میکنه و به فکر تو هستش، این آسمون بالای سر هر دو مون هست و خورشید بر هر دو تامون میتابه
امروز قرار بود بریم باغ، در آستانه یکسالگی آشناییمون، البته با این که نشد بریم اما همه ی اون دوران جلوی چشمم مرور شد
بعد یک هفته اومدی و به من گفتی حس میکنم عشقت نسبت به قبل کمتر شده ولی بهت گفتم به همه ثابت میکنم که چقدر دوست دارم
... و هنوز هم سر قولم هستم!