لیلیم
لیلای من
دلم واست تنگ شده
هنوزم واسم همونی که همیشه میخواستم
کسی غیر از تو نمونده اگه حتی دیگه نیستی
همه جا بوی تو جاری خودت اما دیگه نیستیاز ته جاده اومدم پای پیاده اومدم
برای دزدیدن تو ساده ی ساده اومدم
عاشقتو آواره کن فقط بهم اشاره کن
غم دل دیوونه ی اسیر ما رو چاره کن
بیا تا شهر دل من فقط خودم فقط خودت
بگو غریبه ها برن فقط خودم و خودت
کسی سراغمون نیاد فقط خودم فقط خودت
هیشکی جدایی رو نخواد فقط فقط خودم و خودت
یه سر به خواب من بزن فقط تویی تو فکر من
بگو برام بگو برام چه رنگیه عاشق شدن
بگو ستاره نباشه که برق چشماتو دارم
برای سر رسیدنت ثانیه ها رو می شمارم
بیا بریم یه جای دور فقط خودم فقط خودت
یه جای پرت و سوت و کور فقط فقط خودم و خودت
اومدم که بگم این وبلاگ یه صاحابی داره
اشتباه نکنید صاحابش من نیستم
یه صاحب خیلی ناز و مامانی داره
یه دخمل تپل مپل با نمک
که تنها واسه خودمه
یک سال و نیم عمرمونو با هم گذروندیم
شادی هم هستیم و غم هم
یه لحظه واسا برم یه قهوه درست کنم برمیگردم
خب برگشتم
داشتم میگفتم
من هر کیو که ببینم در نگاه اول با تو مقایسه میکنم
تا الانم نگاه مظلوم تورو هیچ جا ندیدم
صدای خندتو هیچ جا نشنیدم
تو این مدت پای سیستم خیلی کم پیدا بودم
دوباره مطالعمو شروع کردم
در حال حاضر تذکره الاولیا عطارو میخونم، خیلی قشنگه
از این به بعدم کتاب و شعر خوندنمو بیشتر میکنم
اما امروز که ساعت 6 داشتم از دانشگاه برمیگشتم
تو راه بازگشت که بودم یه دختررو دیدم که یه لحظه از دور به چشمم این طوری اومد که خیلی شبیه تو هستش
همونو که دیدم یوهو یادت افتادم دلم دگرفت
دیگه نتونستم طاقت بیارم که اینجا نیام و ننویسم
لیلا (لیلی) جونم تو هنوزم اول و آخر منی
دوست دارم عزیزم
راستی ببینم عزیزم!
به نظر تو
فرق من و هم سالای من چیه؟
به نظر تو هم من آدم پیچ در پیچ و پیچیده ای هستم؟